رمان ارباب من پارت: ۷۵

یه دوربین کوچیک از داخل کمد بیرون آورد و همین باعث شد با تعجب بهش نگاه کنم و بگم:

_ این چیه؟
_ کوری؟

چیزی نگفتم و با دهن کج شده نگاهش کردم که پوزخندی زد و گفت:

_ دوربینه دیگه، ندیدی تا حالا؟
_ خوشمزه میدونم دوربینه
_ پس بیماری میپرسی؟

دندونام رو با حرص روی هم فشار دادم و گفتم:

_ منظورم اینه که با این میخوای چه غلطی کنی؟

اومد جلو یقه ام رو گرفت و گفت:

_ تا سه شماره میشمرم اگه به خاطر این حرفت عذرخواهی کردی و گفتی گوه خوردم که هیچ اگه نگفتی خودت نتیجه ات رو می بینی!

دستام رو به کمر زدم و با لجبازی ذاتی که داشتم بهش زل زدم.
اونم دستش رو آورد بالا و یکی از انگشتاش رو باز کرد و گفت:

_ یک

چنان با تحکم گفت که ترسیدم اما مثل همیشه کوتاه نیومدم و همونطوری ایستادم‌‌.
اونم انگشت دومش رو باز کرد و با تحکم بیشتری گفت:

_ دو

اینبار همراه با پوزخند زل زدم بهش که اونم با پوزخند جوابم رو داد و گفت:

_ سه
_ تو خواب ببین که من همچین حرفی رو بهت بگم!
_ احتیاجی به خواب نیست
_ هست
_ تو واقعیت میگی!
_ عمراً

بدون توجه به من، یکم با دوربین ور رفت و بعد روی میز گذاشتش و به سمتم اومد.
دیدگاه ها (۵۹)

رمان ارباب من پارت: ۷۶

رمان ارباب من پارت: ۷۷

میاین دیگع؟

رمان ارباب من پارت: ۷۴

game of love and hate(part 33)

#Gentlemans_husband#Season_two#part_233بهتر بود ازش میپرسیدم...

هنتای :: موری ♡ فوکوزاوا HENTAI :: MURI ♡ FUKUZA(درخواستی)*...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط